- توضیحات
-
دسته: سفرنامه
-
منتشر شده در پنج شنبه, 01 ارديبهشت 1401 03:29
-
نوشته شده توسط غزال رمضانی
-
بازدید: 1474
اول اردیبهشت روز بزرگداشت شیخ اجل «سعدی» است. به حق میتوان گفت این بیت از دیباچهی گلستان، سنگ محکی معتبر در تمامی کهکشانات برای شناسایی شیادان معنوی از استادان حقیقی است. اکنون که چهار سال از انتشار اولین کتاب از مجموعه آثار کاستاندا میگذرد، امروز را بهانه کردم تا به اطلاع علاقمندان به معرفت ناب دن خوان برسانم که آخرین کتاب از این مجموعه، به زودی به انتشار خواهد رسید.
در مقدمهی کتاب، این بیت ناب سعدی را سرمشق قرار داده و به بسیاری از نظرات و پرسشهایی که در طول انتشار این آثار مطرح شده بود، تا حد توان پاسخ دادهام تا معلوم شود چرا «قدرت حال» اکهارت تله را ترک کرد، یا چرا کاستاندا به جای «سفر به دیگرسو» و بر خلاف شایعات دروغین ناشرنماهای ایرانی و سودجویان بینالمللی، در بستر بیماری جهان خاکی را وداع گفت...
کاستانداپرستان و دیگر «شخص پرستان» که به جای حقیقت به سایهی آن چنگ انداخته و گمان میکنند اگر کاستاندا، تله یا امثالهم نبودند، خبری از معرفت دن خوان هم نبود، یا نظرات افراطی مشابهی نسبت به دیگر چهرههای شناختهشده در مقولهی معرفت دارند (البته شناخت و معرفت نسبت به محتویات جیب شاگردانشان!) بدانند که «آن» برای تجلی و اظهار خود نیازی به مدیومهایی ضعیف آن هم در قالب سست و شکنندهی انسانی ندارد و نمیتوان در سمینارهای چندصد دلاری و نشست و برخاست با شیادانی یافتش که در محلهی اعیان مجلس فقری به پا میکنند و در مستعمرات بریتانیای حقیر «سمیناهار»! چرا که استاد حقیقی در قالب انسانی نمیگنجد...شبپرهی شهبال معرفت کجا و مدعیان خودشیفتهای که روزگار نداری و آیندهی خود را با پول مرفهان دردمند و فقرای بیدرد جبران و تضمین میکنند، کجا...
پس از انتشار کتاب، مقدمه به صورت کامل همراه با بخشی دیگر از سخنان دن خوان در رابطه با حرکات جادویی، در سایت منتشر خواهد شد.
- توضیحات
-
دسته: سفرنامه
-
منتشر شده در پنج شنبه, 01 مهر 1400 22:59
-
نوشته شده توسط غزال رمضانی
-
بازدید: 349
شراب آنگه شود صاف، که در شیشه بر آرد اربعینی... چله به پایان رسید و جام سرشار از شراب ناب معرفت آماده شد...آنچنان مستیافزا که تا مغز استخوان نفوذ میکند...کرانهی فعال بیکرانگی، یازدهمین کتاب از مجموعه آثار کاستاندا، سرانجام منتشر شد... معرفی این کتاب و پرداختن به سخنان پر از ظرایف و لطایف دن خوان را با چند پرسش آغاز میکنم:
چرا مشکلات بشر در جایجای این سیاره و علیرغم تفاوتهای آشکار در سطح زندگی، یکسان و مشابه است؟ از مدعیان دموکراسی و رفاه اجتماعی در کشورهای به اصطلاح جهان اول گرفته تا وحشیانهترین سبکهای زندگی در جوامع بدوی و جهان سوم، همه و همه درگیر جهنمهای خودساخته (یا به عبارت بهتر، بیگانهساخته) هستیم و تنها تفاوت در این است که زبانههای آتش این جهنم در کشورهای کمتر توسعهیافته آشکارتر است و جوامع مرفه فقط در سرپوش گذاشتن روی این آتش مهارت داشتند، اما دود سیاه جهل همچنان آسمان این سیاره را سیاه و سیاهتر میکند و آشکار است که چیزی به تاریکی مطلق باقی نمانده...
به راستی دلیل این همه حماقت و لجاجت نژاد بشر چیست و سرچشمهی حرص و طمع سیریناپذیر آدمی کجاست؟
پاسخ را در کجا باید جست؟ در علم؟ در رازپوشیهای به غایت پیچیده و افراطی عارفان و شاعران شرق یا کلام فصیح و بیپرده دن خوان که بالاخره دشمن اصلی را به ما مینمایاند؟
آیا راهی برای پایان دادن به بازی سرنوشت و خروج از دایرهی سرگردانی وجود دارد؟ راه شکافتن سقف فلک چیست تا سرانجام طرحی نو بر صفحهی گیتی نقش بندد یا بهتر از آن، چگونه از نقشها خلاصی یابیم و به بهشت راستین سالکان راستین وارد شویم؟
دن خوان برای شجاعدلان پاسخهایی شگرف دارد و یک بار برای همیشه با معرفت ناب و بیزمان و بیمکان خود به این پرسشها پاسخ میدهد. پاسخی که مهر تأییدی بر تمامی اسراری است که عرفای سرزمینهای گوناگون یا در دل نگاه داشتند و یا در پردهی اسرار و در نهایتِ پیچیدگی بازگو کردند.
پس فقط شجاعان این کتاب را بخوانند، چرا که این بار نوبت به «بازی عطش»، «انرژی تاریک» و «قلب کهکشانها» رسیده....
ادامه مطلب...